صبح در شهرک به سمت شرکت بیرون می آمدم. مردی میان سال از مقابل می آمد. من که به تازگی از بس سرو صدا و دعوا در شهرک دیده ام از هر بنی بشری دوری میکنم و بین خودمان باشد بدم می آید نگاهش نکردم و جلویم را نگاه میکردم می رفتم که ناگاه گفت " سلام ، صبح به خیر" . شرمنده شدم. جواب سلام دادم و احساسم عوض شد.
برچسب : صبحگاه, نویسنده : i2wordse بازدید : 194 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:56
برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 205 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:56
می گفت وضعیت این روزها تو شرکت طوری شده که آدم همش یاد کلاغ می افته. پرسیدم "کلاغ چرا؟". گفت یاد کلاغ تو این ضرب المثل : کسی که به ما ن.. بود، کلاغ ک... دریده بود"
برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 203 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:56
برچسب : اتوبیوگرافی,کارل,گوستاو,یونگ, نویسنده : i2wordse بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:04
نفر جدیدی آمده بود و دم در ورودی می نشست و خیلی مودب بود. امروز صبح بجایش سرایدار نشسته بود. فهمیدم که در اتوبان ماشینی به او زده و فرار کرده. حالش وخیم است و در بیمارستان است. یک فرزند دو ماهه داشته است. جزء نیروهای جدید بوده که بیمه هم نبوده. به حرف آسان است ولی اتفاق ناگواری است که بسیار انسان را ناراحت میکند.
می خوانم:
The more you know
The less you understand.
آمدم حبه انگوری را در دهان بگذارم، یاد فیلم "طعم گیلاس" کیارستمی افتادم. خدا رحمت کرده نابغه ای بود. بعد یاد این جمله افتادم که " آدم باهوش تیر را به هدفی که همه می بینند می زند، آدم نابغه تیر را به هدفی که هیچکس نمی بیند می زند." رفتم آن را دانلود کنم و سر فرصت ببینم.
برچسب : انگور, نویسنده : i2wordse بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:04